شهر آشوب

سالهای شیرین و تلخ پس از ...

شهر آشوب

سالهای شیرین و تلخ پس از ...

وی

توی خیابون پشت فرمون منتظر بودم میگه یه سرخپوست دست فروش دیدم!

باهاش اسم فامیل بازی می کنم به جای اشیا با ه دو چشم نوشته هشتگ!

نه به اینکه برای سین اسم و فامیل رو نوشته ساعد سروش نه به اینکه دیگه بعد ۲۰ تا حرف الفبا خسته شده و نوشته کور کلک!

این روزها تنها خنده ها و بزرگترین غصه هام مال ایشونه.

کاش بجز این خنده های کوچیک می شد سه تا غصه خیلی گل درشت ام رو هم در موردش اینجا بنویسم.


یه اعتراف بی ربط ضروری:

نمی دونین چقدر خوشحالم که می نویسین.باشین و برقرار باشین و بنویسین.می خونمتون و دوستتون دارم.


حیف بود این رو هم برای خودم ننویسم که برای شهر یا کشور با خ نوشته:

خاکش طلاس اما نمی دونم کجاست.


حالا تا ویرایش اومدم این رو هم بگم که سر اسم فامیل کلی خندیدم اما حالا که اینجا اومدم و می نویسم یه غمی دلم رو فشار میده...

وطن سابق

فقط می خوام برم و آرزو کنم هیچ وقت هیچ وقت کاری پیش نیاد که برگردم.

نیم سال

بعد از ۶ ماه اومدم دیدن پدر و مادر و خواهرم

خوشحال نیستم...

کاش واتس اپ گاهی یه گزینه داشت که اون چیزهایی که تایپ می کنی و پاک می کنی  و نمی فرستی رو نشون می داد

خیال عنوان ندارد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.