شهر آشوب

سالهای شیرین و تلخ پس از ...

شهر آشوب

سالهای شیرین و تلخ پس از ...

وی

توی خیابون پشت فرمون منتظر بودم میگه یه سرخپوست دست فروش دیدم!

باهاش اسم فامیل بازی می کنم به جای اشیا با ه دو چشم نوشته هشتگ!

نه به اینکه برای سین اسم و فامیل رو نوشته ساعد سروش نه به اینکه دیگه بعد ۲۰ تا حرف الفبا خسته شده و نوشته کور کلک!

این روزها تنها خنده ها و بزرگترین غصه هام مال ایشونه.

کاش بجز این خنده های کوچیک می شد سه تا غصه خیلی گل درشت ام رو هم در موردش اینجا بنویسم.


یه اعتراف بی ربط ضروری:

نمی دونین چقدر خوشحالم که می نویسین.باشین و برقرار باشین و بنویسین.می خونمتون و دوستتون دارم.


حیف بود این رو هم برای خودم ننویسم که برای شهر یا کشور با خ نوشته:

خاکش طلاس اما نمی دونم کجاست.


حالا تا ویرایش اومدم این رو هم بگم که سر اسم فامیل کلی خندیدم اما حالا که اینجا اومدم و می نویسم یه غمی دلم رو فشار میده...

نظرات 4 + ارسال نظر
Reyhane R شنبه 11 دی 1400 ساعت 16:13 http://injabedoneman.blog.ir/

بی نهایت خوشحالم که بازم مینویسی (:
خدا نگهدارش باشه گل پسر رو.
سرخپوست دست فروش

ممنونم ریحانه جان.همیشه محلت داری.خدا عزیزانت رو برات سلامت نگه داره.

. شنبه 11 دی 1400 ساعت 11:52

پیام من نرسید؟!

چرا.ببخشید برای هیچکس را جواب نداده لودم.یادم افتاد یکی از دلایلی که یکباره نمی نویسم عذاب وجدان جواب ندادن به محبت ها و کامنت هاست

. پنج‌شنبه 9 دی 1400 ساعت 08:17

حق دارین نگران اوشون باشین. مطمعنن هرچقدر جلوتر برین، نگرانی هاتون بیشتر هم میشه.
دلم واستون تنگ شده بود. بیشتر بنویسید.

ممنونم.معرفی نمی کنین؟

ترانه پنج‌شنبه 9 دی 1400 ساعت 03:33

"خاکش طلاست .." چه بامزه وخلاق هست.
امیدوارم غمهای بزرگت هر چی که هست بر طرف بشه . مواظب خودت باش

ترانه جون ممنون محبت هات هستم.دلخوش و سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد